pages

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

قافله (برگرفته از وبلاگ احمد قدیانی)

با جیغِ جغد، فاجعه تکرار می‌شود
وقتی دهان ِ دره پدیدار می‌شود
این دره پیش رو و تو بر تاخت می‌روی؟
خوش باش و باش! اسب ِ تو طیار می‌شود!
با حکم تو دو خط موازی به هم رسید…
حين ِ سقوط، جاذبه انکار می‌شود!
قومی پی‌ات روانه‌ی ِ این مسلخ‌اند و آه
از جهل‌ها که پرده‌ی ِ پندار می‌شود…
پایان ِ چندش‌آور ِ این قصه دیدنی است
وقتی تن ِ تو طعمه‌ی ِ کفتار می‌شود…
***
فریادهایمان همه بر این امید بود
سالار ِ مست ِ قافله هشیار می‌شود….
***
کُشتی و بند می‌زنی و داغ می‌نهی
اینگونه باز “فاجعه تکرار می‌شود”:
فوجی عظیم از غُل و زنجیر می‌رهند
چون واپسین مسیح جلودار می‌شود
فرعون! توبه‌های ِ تو آندم شنیدنی است
چون کوه ِ موج بر سرت آوار می‌شود
ای ساحر ِ بزرگ! چه تدبیر می‌کنی؟
بنگر! عصای موسویان مار می‌شود…

۱ نظر: