pages

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

هوای گریه با من است

آسمان دلم ابری است
هوای گریه با من است
نه آشنا      نه همدمی
نه شانه ای ز دوستی که سر نهم بر آن دمی
ز بد عهدی ایام
ز بیداد زمانه
ز بیم و رنج رفته     ز بی پناهی من
چراغ امید دلم را
کسی نمی فروزد به کور سوی نوری
نه درمانی      نه مرهمی
نه دست یاری از کسی
به کجا پناه برم من
هوای گریه با من است
(شاعر وصال عربزاده)

این تصنیفی بود که وصال عزیز و گروه "مهتاب رو" به عنوان آخرین قسمت کنسرت انتخاب کرده بودند. از اجرای دلنشین و قطعات زیباشون که بگذرم، شجاعت و جسارت این استاد در انتخاب این کار به عنوان آخرین قطعه‌ی کنسرت واقعا ستودنی بود. درسته که از خود هنر سر در نمیارم ولی از اینکه می‌بینم یه عده چقدر با شجاعت و خلوص هنرشون رو در مسیر درست و برای ابراز عقایدشون استفاده می‌کنن واقعا حس خوبی بهم دست می‌ده.
شنیدم که قراره همین برنامه رو تو اختتمامیه‌ی جشنواره فجر اجرا کنن (اگه اشتباه نکنم ۸ اسفند). مطمئنم که شب پرخاطره‌ای برای شرکت کننده‌ها خواهد بود. برای استاد عربزاده و گروهش آرزوی اجرای خوب و موفقی می‌کنم. 

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

Walking Blind

سرتو بالا میاری آدمایی رو می‌بینی که ژن غالب توشون ژن مرغ و خروس و طاووس و میمون و شیره.
سرتو پایین می‌ندازی الگوهای تکراری و تهوع آور موزاییک و آسفالت و روغن ماشین.