pages

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

کیل بیل

تو بازیهای استقلال و پرسپولیس تو تهران هر موقعیت خطرناکی که پیش میاد و گل نمی‌شه یه طرف میگه واااااای.... طرف دیگه همه باهم میگن ک.............ر 
چون همه باهم این کار و می‌کنن، سوت بزن عادل خان

اسرائیل میزنه زن و بچه و پیر و جوونو می‌کشه
چون پول داره و زورش زیاده، سوت بزن اوباما

ا.ن تو روز روشن دروغای شاخدار می‌گه
چون ریدی و خیلی محکم طرفداری کردی ازش، سوت بزن بسیجی و نماینده مجلس و ...

سوریه با تانک میزنه دهن مردم خودشو که بعد از نماز جمعه میان الله اکبر می‌گن میاره پایین
چون متحد ولی فقیهه سوت بزنین مراجع محترم

زنها دهنشون سرویس شده از بس در حقشون ظلم شده و محروم بودن
پررو میشن، سوت بزنین مردا

زنها به جای پیشرفت و بالا کشیدن خودشون دنبال آرایش و بزک و .. کلک بازی و امتیاز گرفتن با دماغ و کون و سینه ان.
سوت بزنین فمینیستا

یه عده دارن تو زندونا می‌پوسن به خاطر من و شما
اعصابمون خورد میشه، 
سوت بزنیم!

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

رمضان

بر من خرده نگیرید که روزه نمی‌گیرم.
سالهای رمضان من از پی هم می آیند و روزه‌های سکوت را افطاری نیست.

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

لال شنوا

احساس می‌کنم یه کامپیوترم که موس و کیبورد داره ولی مانیتور و اسپیکر نداره. انقدر رو کیبوردم نکوبین

۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

انسان صاحب شعورم آرزوست

الف: یه روز یه ترکه ... blah blah blah
ب: الف جان وحید ترکه ها (اگه نبود کارت ایرادی نداشت)
الف: وحید که ناراحت نمی‌شه. من خودم لرم!
من: :-|
-------------------------------------------------

م:  (در حال رانندگی...). طرف ترک ترکه ها. وحید ناراحت نشی ها(!!!!)
یه م دیگه: هاهاها
فرناز: بچه‌ها حس نمی‌کنین که این حرف خیلی زشته؟
همون میم دیگه: چرا؟ مگه چی گفت؟
من: :-|
---------------------------------------------------------
ح: وحید حرکتت ته ترکی بودا! (یه سری حرفای ترکی با لهجه‌ی مسخره در ادامه که یعنی من خودمم اصلیتم ترکه!)
من: :-|
---------------------------------------------------------

و این داستان هر روز ادامه داره ....
 هر کس که یک بار از این حرف ها زده پیش من، از لیست آدم‌هایی که رو عقل و شعورشون ذره‌ای حساب باز می‌کنم پاک شدن. (هیچ توجیهی هم قابل قبول نیست برا این نسلی که مورد نظر منه). تو زندگیم روزایی رو تجربه کردم که به دلایل خاصی پول غذا نداشتم (هرچند که دلیلش عدم دسترسی به پول نبوده) یا جا برا موندن نداشتم و کل زندگیم کیفی بوده که از این خونه به اون خونه رو دوشم کشیدم و الانم یادگارشو تو دیسک کمرم دارم، ولی هیچ وقت به اندازه‌ای احساس فشار و خستگی نکردم که وقتی دیدم دور و برم آدم کم شعور زیاد دارم و آدم باشعور خیلی خیلی کم!

پ.ن:احتمالا اگر همون آدما الان این پست رو بخونن نتیجه می‌گیرن که چون من ترکم ناراحت می‌شم و نباید جلوی من این حرفا روبزنن (گااااااااااااااااااااااااااد)



۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

نهایت بی شرمی

خیلی دوست دارم فکر کنم که اینکه تو اخبار می‌شنوم "سرکوب وحشیانه‌ی معترضین در بحرین ...." یا "پلیس با یورش به خانه‌های رهبران معترضان آنها را دستگیر کرد..."، نهایت بی‌شرمی این کثافتاست. ولی حیف که می دونم نیست! هر بار این فکر رو کردم چند وقت بعدش دیدم خیلی دست کم گرفته بودم اینا رو!

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

هوای گریه با من است

آسمان دلم ابری است
هوای گریه با من است
نه آشنا      نه همدمی
نه شانه ای ز دوستی که سر نهم بر آن دمی
ز بد عهدی ایام
ز بیداد زمانه
ز بیم و رنج رفته     ز بی پناهی من
چراغ امید دلم را
کسی نمی فروزد به کور سوی نوری
نه درمانی      نه مرهمی
نه دست یاری از کسی
به کجا پناه برم من
هوای گریه با من است
(شاعر وصال عربزاده)

این تصنیفی بود که وصال عزیز و گروه "مهتاب رو" به عنوان آخرین قسمت کنسرت انتخاب کرده بودند. از اجرای دلنشین و قطعات زیباشون که بگذرم، شجاعت و جسارت این استاد در انتخاب این کار به عنوان آخرین قطعه‌ی کنسرت واقعا ستودنی بود. درسته که از خود هنر سر در نمیارم ولی از اینکه می‌بینم یه عده چقدر با شجاعت و خلوص هنرشون رو در مسیر درست و برای ابراز عقایدشون استفاده می‌کنن واقعا حس خوبی بهم دست می‌ده.
شنیدم که قراره همین برنامه رو تو اختتمامیه‌ی جشنواره فجر اجرا کنن (اگه اشتباه نکنم ۸ اسفند). مطمئنم که شب پرخاطره‌ای برای شرکت کننده‌ها خواهد بود. برای استاد عربزاده و گروهش آرزوی اجرای خوب و موفقی می‌کنم. 

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

Walking Blind

سرتو بالا میاری آدمایی رو می‌بینی که ژن غالب توشون ژن مرغ و خروس و طاووس و میمون و شیره.
سرتو پایین می‌ندازی الگوهای تکراری و تهوع آور موزاییک و آسفالت و روغن ماشین.