pages
۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سهشنبه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه
انسان صاحب شعورم آرزوست
الف: یه روز یه ترکه ... blah blah blah
ب: الف جان وحید ترکه ها (اگه نبود کارت ایرادی نداشت)
الف: وحید که ناراحت نمیشه. من خودم لرم!
من: :-|
-------------------------------------------------
م: (در حال رانندگی...). طرف ترک ترکه ها. وحید ناراحت نشی ها(!!!!)
یه م دیگه: هاهاها
فرناز: بچهها حس نمیکنین که این حرف خیلی زشته؟
همون میم دیگه: چرا؟ مگه چی گفت؟
من: :-|
---------------------------------------------------------
ح: وحید حرکتت ته ترکی بودا! (یه سری حرفای ترکی با لهجهی مسخره در ادامه که یعنی من خودمم اصلیتم ترکه!)
من: :-|
---------------------------------------------------------
و این داستان هر روز ادامه داره ....
هر کس که یک بار از این حرف ها زده پیش من، از لیست آدمهایی که رو عقل و شعورشون ذرهای حساب باز میکنم پاک شدن. (هیچ توجیهی هم قابل قبول نیست برا این نسلی که مورد نظر منه). تو زندگیم روزایی رو تجربه کردم که به دلایل خاصی پول غذا نداشتم (هرچند که دلیلش عدم دسترسی به پول نبوده) یا جا برا موندن نداشتم و کل زندگیم کیفی بوده که از این خونه به اون خونه رو دوشم کشیدم و الانم یادگارشو تو دیسک کمرم دارم، ولی هیچ وقت به اندازهای احساس فشار و خستگی نکردم که وقتی دیدم دور و برم آدم کم شعور زیاد دارم و آدم باشعور خیلی خیلی کم!
پ.ن:احتمالا اگر همون آدما الان این پست رو بخونن نتیجه میگیرن که چون من ترکم ناراحت میشم و نباید جلوی من این حرفا روبزنن (گااااااااااااااااااااااااااد)
اشتراک در:
پستها (Atom)